آثار منتخب سیروس الوند در شبکه نمایش روی آنتن می‌روند + زمان پخش عمو پورنگ برای نوجوانان با نیازهای ویژه اجرا می‌کند استوری جدید فریبا نادری پس از مصاحبه جنجالی‌اش | مخلص بچه‌های ونک هستم! + عکس بنیاد سینمایی فارابی حامی ساخت فیلم بلند از «تایپیست» شد فصل جدید «لیسانسه‌ها» ساخته می‌شود؟ وعده وزیر فرهنگ و ارشاد برای پایان پروژه تئاتر شهر تا جشنواره فجر واکنش تند نیوشا ضیغمی به مصاحبه فریبا نادری + عکس حادثه برای عوامل سریال «بیست و یک» در تهران آمار فروش نمایش‌های روی صحنه تئاتر مشهد در هفته گذشته (۲۶ مهر تا ۲ آبان ۱۴۰۴) آغاز پنجمین جشنواره ملی شعر کودک تکذیب نمایش فیلم «زن و بچه» سعید روستایی در جشنواره حیفا اسرائیل ترانه امروز خالی از حکمت است | گفت وگو با امید روزبه به بهانه رونمایی از سومین مجموعه ترانه های او صحبت‌های «علی نصیریان» در مراسم رونمایی از کتاب «چمدان تئاتر» فرهاد آییش استقبال مردم مصر از سریال «یوسف پیامبر» نادر فلاح روی صحنه «رقص پا» می‌رود داوری «الیکا عبدالرزاقی» در جشنواره تئاتر خیابانی مریوان آغاز پیش‌تولید سریال «بازی شجاعت» برای پخش از شبکه خانگی کج‌سلیقگی در کمدی‌ها ادامه دارد | نگاهی به فیلم «کج‌پیله» که تابوشکنی فرهنگی را رمز موفقیت خیالی‌اش می‌داند + نظر مخاطبان
سرخط خبرها

ترانه امروز خالی از حکمت است | گفت وگو با امید روزبه به بهانه رونمایی از سومین مجموعه ترانه های او

  • کد خبر: ۳۶۷۸۷۷
  • ۰۳ آبان ۱۴۰۴ - ۱۵:۳۸
ترانه امروز خالی از حکمت است | گفت وگو با امید روزبه به بهانه رونمایی از سومین مجموعه ترانه های او
«من باید می‌رفتم» عنوان تازه‌ترین کتاب امید روزبه است که مهرماه امسال توسط انتشارات «شانی» چاپ و منتشر شده است.

فاطمه جباری- ساحل رضایی | شهرآرانیوز؛ «امید روزبه» ترانه سرای شناخته شده ایرانی است که آغاز همکاری او با «محسن چاوشی» از سال ۱۴۰۰، باعث شده است که ترانه هایش در دل طیف گسترده‌ای از مردم نفوذ پیدا کند. بسیاری از مردم با صدای «محسن چاوشی» که ترانه‌های امید روزبه را اجرا کرده است، خاطره دارند.

 امید روزبه در سال ۱۳۶۸ در تهران به دنیا آمده و ترانه سرایی را از سال ۱۳۸۹ به صورت جدی شروع کرده است. وی تا به امروز در جشنواره‌های مختلفی برنده رتبه و جایزه شده است. از این شاعر تا کنون سه مجموعه شعر با عناوین «آل»، «نامیرا» و «من باید می‌رفتم» چاپ و منتشر شده است.

«من باید می‌رفتم» عنوان تازه‌ترین کتاب این ترانه سرا ست که مهرماه امسال توسط انتشارات «شانی» چاپ و منتشر شده است. نام این کتاب برگرفته از ترانه‌ای با اجرای خواننده محبوب، «محسن چاوشی»، است. این کتاب در تاریخ ۲۶ مهرماه ۱۴۰۴ در تالار رودکی دانشگاه فردوسی مشهد رونمایی شد. به همین بهانه، با این ترانه سرای موفق و پرمخاطب، گفت و گویی حول محور وضعیت ترانه و ترانه سرایی داشتیم.

گفت‌و‌گو را از کتاب «من باید می‌رفتم» آغاز کنیم. درباره این کتاب برایمان بگویید.

مجموعه شعر «من باید می‌رفتم» از لحاظ شناسنامه‌ای، سومین کتاب من است که آثار آن برگرفته از ترانه‌هایی است که تعداد زیادی از آن‌ها را مردم با صدای «محسن چاوشی» شنیده‌اند و بخش دیگر آن ترانه‌هایی است که از سال ۱۳۹۵ تا کنون نوشته شده است. این اشعار چندان رنگ وبوی اجرایی ندارند و فضای شاعرانه بیشتری دارند. از آنجایی که دو کتاب اول من بنا به دلایلی دیگر در دسترس نیستند، تعدادی از آثاری که در کتاب‌های «آل» و «نامیرا» بود، به صورت گلچین شده در «من باید می‌رفتم» آمده است. فضای اشعار داخل این کتاب بیشتر عاشقانه است و البته تعدادی کار اجتماعی هم در آن دیده می‌شود.

به نظر شما رسالت ترانه و ترانه سرا چیست؟

رسالت ترانه همراهی با مردم است. از نظر من نگاه ترانه سرا یا خواننده اثر به مخاطبش نباید از موضع همراهی و هم ذات پنداری فراتر برود. نگاه فیلسوفانه یا عارفانه داشتن به مخاطب باعث می‌شود که همیشه یک دیوار نامرئی میان ترانه سرا و مخاطب قرار بگیرد و این دیوار، روی باورپذیری اثر تأثیر می‌گذارد. ترانه سرا باید مدام به مخاطب این حس را بدهد که تو تنها نیستی؛ من هم احساسات تو را تجربه کرده‌ام و درک می‌کنم.

در ترانه، زبان در ساده‌ترین حالت ممکن باید حفظ شود و این کار سختی است. ترانه مخاطبان زیادی دارد. همیشه تأکید می‌کنم که در شعر، این مخاطب است که سراغ شاعر می‌آید. مخاطبان شعر عموما پیش زمینه‌ای از شعر و ادبیات دارند؛ اما در ترانه این ترانه سرا و خواننده هستند که سراغ مردم می‌روند.

 ترانه در دل مردم راه پیدا می‌کند، جوری که می‌بینیم همان ترانه‌ای که زمزمه یک کارمند می‌شود، زمزمه آن پاکبان و آن فردی که در داروخانه هم کار می‌کند، شده است و اقشار مختلف مردم -چه با پیش زمینه ادبیات، چه بدون پیش زمینه ادبیات- آن ترانه را زمزمه می‌کنند و از شنیدنش لذت می‌برند.

به نظر می‌رسد این روز‌ها آثار موسیقایی درجه یکی به دست مردم نمی‌رسد و ترانه سرا‌ها هم به دنبال انعکاس دغدغه‌های عمیق مردم نیستند.

بر خلاف بسیاری از افراد معتقدم همیشه سلیقه‌های متفاوت موسیقی و ترانه وجود داشته است و ما نمی‌توانیم خط کش اندازه گیری دستمان بگیریم و با گونه‌های مختلف ترانه مبارزه کنیم. موسیقی و ترانه برای لحظات مختلف خلق می‌شوند. روزی که انسان حس شادی دارد طبیعتا دوست دارد موسیقی متناسب با حالش را بشنود. مردم موسیقی خوب را می‌شناسند و با آن ارتباط می‌گیرند؛ حتی همین نسل زد که معمولا نگاهی منفی به آن داریم، موسیقی را می‌شناسد.

 برای مثال «محسن چاوشی» در دهه ۸۰، ۹۰ و در همین دهه ابتدایی ۱۴۰۰، مخاطبان خود را داشته است و دارد. حتی من در فضای مجازی مشاهده می‌کنم که افراد هفده ساله و هجده ساله «شجریان» گوش می‌دهند؛ البته شاید آثاری با لباس تازه‌تر و تنظیمات امروزی تر.

اگر می‌بینیم تعداد زیادی از ترانه‌ها به قولی به بیان مفاهیم ساده‌تر و سطحی‌تر می‌پردازند یک دلیلش این است که همیشه از دغدغه‌های ساده نوشتن، راحت‌تر است. دلیل دیگر شهوت اجرا ست. در کلاس‌های آموزشی خودم همیشه سعی می‌کنم در ابتدا آن هیجان کاذب هنرجو‌ها را از آن‌ها بگیرم.

ترانه سرا باید صبر کند و سعی کند که درست بنویسد. وقتی که ترانه سرا درست بنویسد، شأنش متفاوت می‌شود. شهوت اجرا و عجله برای اینکه ترانه اش زودتر توسط خواننده‌ها -حالا هر خواننده‌ای- اجرا شود، همه چیز را خراب می‌کند، تمرکز را می‌گیرد و اجازه نمی‌دهد ترانه سرا خوب بنویسد و فرصت ذوق آزمایی و طبع آزمایی را از او می‌گیرد.

خود شما چگونه این مسیر را طی کردید؟

من از سال ۱۳۸۹ ترانه سرودن را شروع کردم ولی کار با «محسن چاوشی» یازده سال بعد، یعنی در سال ۱۴۰۰ آغاز شد، در صورتی که از همان ابتدا که وارد این فضا شدم به «محسن چاوشی» بسیار علاقه داشتم و احساس می‌کردم کلام من به درد «محسن چاوشی» می‌خورد. پس از یازده سال کار مداوم، «محسن چاوشی» ترانه‌های مرا خواند. البته نمی‌شود این را انکار کرد که ذوق دیده شدن و شنیده شدن یکی از لذت‌های کاری هنرمند است، اما همیشه ترجیح باید بر درست نویسی باشد. عمیقا بر این باورم که خداوند چنان نظمی در جهان ایجاد کرده است که همه چیز به موقع و سر جایش اتفاق می‌افتد.

آیا شما با این نکته موافق هستید که ترانه امروز گرفتار نوعی ابتذال است؟ به نظر می‌رسد ترانه‌های امروزی بیشتر برای بیان دغدغه‌هایی سطحی سروده می‌شوند.‌

نمی‌شود با این مسئله که مخاطبان آثاری را گوش می‌دهند که به ظاهر بیانگر روابط و دغدغه‌های سطحی است مبارزه کرد. این اصلا نامش ابتذال نیست که برخی نام ابتذال را بر آن می‌گذارند. بحث ابتذال در موسیقی و ترانه یک چیز کاملا جداست و البته نمی‌شود وجودش را امروزه انکار کرد. از دید من، ترانه سرا یا خواننده اثر اصلا اجازه ورود به ابتذال را ندارد.

جنس خوب هرگز مخاطبش را از دست نمی‌دهد. امروزه موسیقی در بدنه خود مقداری به سمت ملودی محوری رفته است و خواه ناخواه به کلام آسیب زده است. معتقدم مردم موسیقی خوب را به خوبی می‌فهمند. این اتفاقات ناخوشایندی که در حوزه کلام می‌افتد اصلا تقصیر مخاطب نیست.

این که هر کلامی را با عنوان موسیقی پاپ به خورد مخاطب می‌دهند هم تقصیر مخاطب نیست. مشکل در بدنه موسیقی، از تهیه کننده گرفته تا ترانه سرا و خواننده، است که مخاطب را نمی‌شناسند و فکر می‌کنند مردم فقط به دنبال موسیقی‌های سطحی هستند و ترانه‌ها و موسیقی‌های عمیق‌تر و حرفه‌ای‌تر را نمی‌شنوند.

ریشه این شکاف شناختی کجاست؟ چرا بدنه موسیقی درک درستی از سطح سلیقه مردم ندارد؟

اینکه مشاهده می‌کنیم گاهی بدنه موسیقی درک درستی از مخاطب ندارد، دلایل بسیار زیادی دارد. به عنوان مثال مسئولان صاحب اختیار، سیاست‌های فرهنگی در دانشگاه‌ها و مؤسسات و... از آن دلایل هستند. بهتر است از خودمان بپرسیم ترانه سرا و آهنگ ساز چقدر با هم در رفاقت هستند؟ آیا ترانه سرا با خواننده زیست کرده است؟ آیا ترانه سرا با خواننده گفت‌و‌گو داشته است که پی ببرد آن خواننده چه حال و هوا و چه افکاری دارد؟

اگر آثار آقای «محسن چاوشی» بسیار مورد استقبال قرار می‌گیرند، دلیلش این است که بیشتر این ترانه‌ها از دل دوستی‌ها و هم سفرگی‌های ترانه سرا‌ها با آقای «چاوشی» به وجود می‌آیند. امروزه می‌بینیم که برای ترانه سرا اصلا فرقی ندارد اثرش را چه کسی بخواند، در صورتی که ترانه سرا باید به این توجه کند که وقتی شعر مرا کسی می‌خواند، اصلا آیا لحنش به شعر من می‌خورد یا اصلا حال و هوای ترانه سرا با خواننده یکی است؟ اگر این سؤال‌ها را از خود نپرسد، ممکن است اجرا شدن اثر اتفاق بیفتد ولی آن اثر، تأثیرگذاری زیادی نداشته باشد.

اگر می‌گوییم دهه‌های ۴۰ و ۵۰ دوره طلایی موسیقی اجرایی ما بود، دلیلش هم زیستی عوامل مختلف قطعات تولید شده با یکدیگر بود. بسیاری به من می‌گویند ترانه تو را «محسن چاوشی» جوری اجرا می‌کند که ما تصور می‌کنیم ترانه را خودش نوشته است. خواننده باید در این حد ترانه را از آن خودش کند.

چگونه می‌توان سطح ترانه‌های امروز را ارتقا داد و آثار و محصولات باکیفیت‌تر به دست مردم رساند؟

من در پیچیدگی کلام هیچ فضیلتی نمی‌بینم. اگر در پیچیدگی فضیلتی بود، سعدی این همه محبوب نبود. ترانه می‌تواند در اوج سادگی و بدون پیچیدگی، عاطفه محور و دارای احساسات اصیل باشد. اینکه با زبان ساده، مفهوم عمیق را به مخاطب برسانیم کار سختی است؛ همان سهل ممتنع. اگر بخواهیم ترانه ما از لحاظ فنی باور پذیرتر باشد بهتر است که ترانه سرا موقعیتی را که از آن حرف می‌زند تجربه کرده باشد؛ زیرا ترانه فرزند موقعیت است.

 ترانه مجموعه‌ای از دیالوگ هاست که در موقعیت‌های مختلف اتفاق می‌افتد. بر فرض مثال یک نفر در حال ترک شدن است، یک نفر در حال ترک کردن است، یک نفر در حال بدرقه کردن است و افراد در همه این موقعیت ها، دیالوگ‌های متفاوتی دارند. ترانه هم مجموعه‌ای از همین دیالوگ‌ها در موقعیت هاست. اینجاست که بحث زیست شاعرانه مطرح می‌شود.

زیست شاعرانه را چطور تعریف می‌کنید و اهمیت آن در سرودن ترانه‌های باکیفیت چیست؟

زیست شاعرانه شمع روشن کردن و کتاب خواندن و در تاریکی نشستن نیست؛ زیست شاعرانه زندگی کردن با مردم است. انسان هرقدر بیشتر در اجتماع باشد، طبیعتا موقعیت‌های بیشتری را دیده و تجربه کرده است؛ بنابراین یک هنرمند وقتی موقعیت‌های بیشتری را ببیند و تجربه کند، بهتر می‌تواند آن‌ها را به مخاطب انتقال دهد و روایت کند.

این گونه دایره مخاطبان هم بیشتر می‌شود. پس هر ترانه سرایی که به معنای واقعی بیشتر در جامعه باشد، راوی بهتری است و اثرش باور پذیرتر می‌شود. در ترانه سرایی، ترانه سرا از درد خودش می‌گوید، اما باید آن را طوری بیان کند که مخاطب احساس کند ترانه سرا درد او را بیان می‌کند، به بیان دیگر، تجربه‌های شخصی را به صورت عمومی بیان کند. این نوع بیان اصلا کار راحتی نیست.

شما که با نسل جدید و جوان ترانه سرایان در ارتباط مستقیم هستید، چه آسیب‌هایی در کارشان می‌بینید و چه توصیه‌هایی برایشان دارید؟

در شعر فارسی ما با مبحثی به نام عروض رو به رو می‌شویم. اگر بخواهم خیلی عینی صحبت کنم، می‌توانم بگویم اوزان عروضی در شعر مثل یک قالب یا ظرف هستند که کلمات در آن‌ها قرار می‌گیرند و کلمات، مظروف هستند. شاعری که فقط دو تا از این اوزان عروضی را بلد باشد، پس از مدت کوتاهی دچار تکرار می‌شود. هر کلمه‌ای داخل هر وزنی جا نمی‌شود، خصوصا در ترانه. متأسفانه بسیاری از ترانه سرایان ما بیش از دو یا سه وزن بلد نیستند. در چنین وضعیتی متأسفانه زبان هم رو به ضعف‌

می‌رود. ترانه سرایان بیشتر تمایل به ملودی نویسی دارند؛ زیرا می‌خواهند از بحثی به نام عروض فرار کنند. این ضعفی است که وجود دارد.

و توصیه شما چیست؟

یکی از امتیازاتی که ترانه سرا نسبت به شاعر دارد، داشتن ظرفیت زبان گفتار است که پر از تکیه کلام‌ها و عبارت‌هایی است که بین مردم رایج می‌شود. کار این تکیه کلام ها، عبارت‌ها و ضرب المثل‌ها بیان درست و دقیق احساسات مختلف در یک مصرع یا دو مصرع کوتاه است.

خیلی کم سراغ دارم ترانه سرای موفقی را که خود را ملزم به دانستن ادبیات کهن نداند. ترانه سرا باید متون نظم و متون نثر کهن را به خوبی بداند و بفهمد و بشناسد. تفاوت ادبیات امروز ما با ادبیات گذشته در این است که ادبیات امروز نسبت به ادبیات کهن، خالی از حکمت است و این مهم‌ترین وجه تمایز ادبیات امروز با ادبیات کهن است.

ما وقتی سعدی، حافظ، صائب، بیدل و... را می‌خوانیم، متوجه می‌شویم که هیچ یک از اشعارشان خالی از حکمت نیست؛ همچنین عجول نبودن و استمرار و ثبات داشتن در شعر بسیار مؤثر است. استمرار یعنی کار را به صورت مداوم انجام دادن و ناامید نشدن.

ظاهرا شما ارتباط خوبی با اهالی شعر و ترانه مشهد دارید. ارزیابی شما از وضعیت شعر و ترانه امروز مشهد و خراسان علی الخصوص در میان جوانان چیست؟

تعداد دوستان نزدیک من در مشهد از تعداد دوستانم در تهران بیشتر است که البته بیشتر این دوستی‌ها به لطف ترانه رقم خورده است. خراسان آن قدر شاعر خوب دارد که همیشه تصور می‌کنم خیلی سخت است شاعری از شهر دیگری بیاید و در این خطه درباره شعر صحبت کند.

یک بیهقی و فردوسی برای اعتبار ادبیات خراسان کافی است، ولی من وقتی به واسطه کار به شهر‌های دیگر سفر می‌کنم، امکان ندارد شعری از شاعران خراسان در خاطرم نباشد و در آنجا نخوانم. خراسان در بخش ترانه هم ترانه سرایان خوبی دارد. نیاز به گفتن نیست که مشهد پر از شاعران و ترانه سرایان خوب است. آینده این شاعران بسیار درخشان است، به این شرط که خود را از پیش برنده ندانند و فکر نکنند، چون اهل خراسان هستند، نیاز به تمرین و ممارست و تلاش ندارند.

شعر

مثل چشمه‌ها نبود

مثل آسمون نبود

اون که دیوونه م کرد

لایق جنون نبود

همه چی دروغ بود

همه چی نقاب بود

بخت خوش خیال من

خواب خواب خواب بود

من باید می‌رفتم

با قطاری که برام

آخرین گلوله

آخرین خشاب بود

من باید می‌رفتم

زود زود زود زود

یکی تو خاطره هام

زخم برداشته بود‌

نمی‌دونم قلبم

واسه چی ول کن نیست

من تمومش کردم

زندگی ول کن نیست

با همین حال خراب

با دل وامونده

از همه بریده و

از همه جا مونده

من باید می‌رفتم

با قطاری که برام

آخرین گلوله

آخرین خشاب بود

من باید می‌رفتم

زود زود زود زود

یکی تو خاطره هام

زخم برداشته بود

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->